ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«باغ عروسک» مژده ساجدین: روایتی از مقاومت و بازسازی هویت زنانه

حسین نوش‌آذر ـ رمان «باغ عروسک» نوشته مژده ساجدین، یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های رئالیسم جادویی در ادبیات معاصر ایران است که با تلفیق عمیق فضای بومی رشت در دهه‌های ۳۰ تا ۵۰، شایعات محلی، خانه‌های قدیمی و عروسک‌های جادویی، روایتی چندلایه از مبارزه زنان برای هویت، انتقام و رهایی در جامعه‌ای مردسالار و طبقاتی ارائه می‌دهد؛ در این اثر «اقلیم» نه فقط پس‌زمینه، بلکه نیروی فعال در شکل‌گیری سرنوشت شخصیت‌هاست.

رمان «باغ عروسک» اثر مژده ساجدین از آثار شاخص در قلمرو ادبیات اقلیمی ایران به شمار می‌آید. نویسنده در این رمان با تلفیق عناصر بومی شمال ایران (به‌ویژه فضای اجتماعی رشت در سال‌های دهه‌های ۳۰ تا ۵۰) با درون‌مایه‌های جهانی نظیر مبارزه زنانه، طبقه اجتماعی و روان‌شناسی آسیب (تروما)، از خود روایتی به یاد ماندنی به جای گذاشته است. این اثر با تکیه بر باورهای محلی، معماری خاص خانه‌های قدیمی رشت، و نیز بازتاب مناسبات طبقاتی در جامعه شمال ایران، نه تنها بر گرته «رئالیسم جادویی» اثری به آثار ادبیات معاصر ایران افزوده، بلکه ادبیات اقلیمی را از سطح توصیف فولکلور و طبیعت‌گرایی صرف فراتر برده و به عرصه نقد اجتماعی و روان‌کاوی مدرن می‌کشاند.

اهمیت «باغ عروسک» در آن است که «اقلیم» را تنها به‌عنوان صحنه رویداد به کار نمی‌گیرد، بلکه آن را به عاملی فعال در شکل‌گیری شخصیت‌ها و تعارضات داستان تبدیل می‌کند: فضای مرطوب و مه‌آلود شمال (برای مثال جملات آغازین رمان) نمادی از ابهام در هویت شخصیت‌هاست؛ باغ‌های انبوه، همزمان هم مأمن رازهاست و هم زندان سنت‌ها (برای مثال باغ خانه حکیمه‌خانم/مه‌جبین)؛ و شایعات در فضای بسته محله، همچون نیرویی پیش‌برنده، سرنوشت افراد را رقم می‌زند.(برای مثال گویه‌های ابراهیم با خودش در فصل نخست). از این منظر، «باغ عروسک» نه فقط روایتی از زنان رشتی‌ست که در همان حال تنش‌های تاریخی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه ایران در عصر گذار را هم به خوبی نشان می‌‌دهد.  

از مولود قربانی تا نسترن جادوگر

رمان «باغ عروسک» داستان چندنسل را در زمانه‌ای پرپیچ‌و‌خم روایت می‌کند و در آن میان مبارزه زنان برای رهایی از قیدوبندهای جامعه‌ای مردسالار و سنتی به وقایع جهت می‌دهد. داستان با دو خط روایی موازی آغاز می‌شود: یکی در گذشته، متمرکز بر زندگی زنی فقیر که به ازدواج ابراهیم حمال درمی‌آید و به دلیل شایعات درباره حرام‌زاده بودن دخترش، که بعدها در توالی وقایع اثر به نسترن بدل می‌شود، مورد تحقیر و خشونت قرار می‌گیرد؛ و دیگری در زمان حال (دهه ۱۳۴۰-۱۳۵۰)، که نسترن بزرگ‌شده، به رشت بازمی‌گردد تا با خرید خانه‌ای قدیمی و ترسناک (خانه حکیمه خانم) و تأسیس آرایشگاهی لوکس، به «شهربانوی رشت» تبدیل شود. این دو خط داستانی به تدریج در هم می‌آمیزند و رازهای پنهان گذشته را فاش می‌کنند.

در ادامه، داستان به زندگی بانو/مولود و تحول او به نسترن می‌پردازد: پس از سال‌ها تحمل فقر، تحقیر و تبعید در خانواده زرتاج، او با سرقت طلاها و کشتن پدرش، به تهران فرار می‌کند و نزد خالجون (جادوگری پیر) آموزش می‌بیند. با تغییر هویت و تسلط بر جادوی عروسک‌ها، او به نسترن جدیدی تبدیل می‌شود: ثروتمند، زیبا و قدرتمند که برای انتقام از گذشته به رشت بازمی‌گردد. نسترن با ازدواج با پرویز و تسلط بر خانه و خانواده زرتاج، چرخه انتقام را با جادو و خشونت تکمیل می‌کند، اما در نهایت، با پیوند با فریده و انتقال قدرت جادویی به او، به آرامش و آزادی دست می‌یابد.

باغ عروسک، مژده ساجدین نشر مهری

حرف اصلی نویسنده در این رمان، تمرکز بر مبارزه زنان برای هویت، قدرت و رهایی در جامعه‌ای سنتی است. نویسنده نشان می‌دهد که زنان در چنین جامعه‌ای چگونه قربانی ساختارهای ستمگرانه می‌شوند، اما در همان حال، با استفاده از خلاقیت (عروسک‌دوزی)، جادو (عروسک‌های جادویی) و اراده، راهی برای مقاومت و بازپس‌گیری کنترل زندگی خود می‌یابند. عروسک‌ها در این رمان نشانه‌ای از قدرت پنهان زنانه، خلاقیت و مقاومت آن‌ها در برابر سرکوب هستند.

همچنین، رمان به تضاد بین سنت و مدرنیته، نقش شایعات در نابودی زندگی افراد، و پیچیدگی روابط مادر-دختر می‌پردازد. پایان رمان با اتحاد نسترن و فریده و انتقال قدرت به نسل بعد امکان رهایی از چرخه انتقام و یافتن آزادی از طریق همبستگی زنانه را نشان می‌دهد.   

بازسازی هویت نسترن: گذار از نقش زن قربانی

از «مولود» تحقیرشده‌ای که در زیرزمین خانه زرتاج عروسک می دوزد تا «بانو» که با آتش زدن خانه پدری و فرار به تهران گذشته را پشت سر می گذارد، و سرانجام «نسترن مشیر» زن مصممی که با جادو، ثروت و آرایشگری به رشت بازمی‌گردد، مسیر بازسازی هویت نسترن در واقع گذار از انفعال به عاملیت فعال است. او با امکانات نه چندان وسیعی که در اختیار دارد، عروسک‌دوزی را به جادو، آرایش را به سلاح قدرت، و خانه را به قلمرو حاکمیت خود تبدیل می‌کند و از یک زن که قربانی جامعه مردسالار است، به زنی تبدیل می‌شود که نه تنها تقدیرش را خودش به دست می‌گیرد، که سرنوشت دیگران را نیز رقم می‌زند.

بازسازی هویت نسترن را می‌توان پاسخی رادیکال به نظام مردسالاری دانست که تمام هستی او را به عنوان زن، بی‌ارزش و قابل مصرف تعریف کرده بود. نسترن در قالب «بانو» و سپس «مولود»، همواره ابژه‌ای در دست مردان بود - از ابراهیم حمال که قصد کشتنش را داشت تا پرویز که او را به عنوان کالایی جنسی مصرف کرد و مقرب خانم که به عنوان نماد درونی‌شده‌ی مردسالاری، او را به دلیل طبقه اجتماعی‌اش تحقیر می‌‌کرد. این شرایط او را به نقطه‌ای می‌رساند که تنها با نابودی هویت پیشین و خلق خویشتن جدید می‌تواند از چرخه قربانی‌سازی بگریزد. این بازسازی، نه یک انتخاب، که تنها راه بقا و اعاده عاملیت اوست.

نسترن با به کارگیری ابزارهایی که خود نظام مردسالار آنها را زنانه، و بی‌اهمیت می‌پندارد (جادو، عروسک‌سازی و آرایشگری) هویتی جدید می‌سازد: زنی مستقل، ثروتمند و ترسناک. او از «نسترن مشیر» نه به عنوان نقابی برای پنهان‌کاری، که به عنوان سلاحی برای تسخیر فضایی استفاده می‌کند که پیشتر به او تعلق نداشت. این دگرگونی، سرنوشت او را از گذرگاه قربانی به مسیر فاعلیت می‌برد و نشان می‌دهد که هویت زنانه نه یک ذات ازپیش‌مقرر، که برساختی سیال و توانا برای مقاومت و بازپس‌گیری است.

نسترن را می‌توان استعاره‌ای قدرتمند از زن ایرانی دوران معاصر دانست که در میانه تضادهای سنت و مدرنیته، به جست‌وجوی هویت و رهایی‌ست. چالش میان «بودن» آنگونه که جامعه می‌طلبد و«"شدن» آنگونه که خود می‌خواهد، تجربه‌ای مشترک در زیست بسیاری از زنان ایرانی است. اگرچه مسیر رادیکال و افراطی نسترن (انتقام و جادو) قابل تعمیم به همه نیست، اما تلاش او برای شکستن قالب‌های از پیش تعیین‌شده و ساختن هویتی خودخواسته، بازتابی نمادین از مبارزه روزمره زن ایرانی برای تعریف «خویشتن» در فضایی پرتنش است.

گذشته نسترن پر از زخم‌های تکراری‌ست؛ از تحقیر شدن به عنوان «دختر حرامزاده» تا طرد شدن توسط خانواده زرتاج و تجربه خشونت‌های جسمی و عاطفی. این ضربه‌های عمیق، هویتی از ترس و نفرت در ناخودآگاه او ساخته است. او برای فرار از این خودِ زخم‌خورده، به بازآفرینی افراطی ظاهر و شخصیتش روی می‌آورد و از بانو به نسترن ثروتمند و آرایشگر تبدیل می‌شود.  

در آن میان شایعات به‌عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی و انگ، نقش مخربی در تشدید ضربه‌های روانی نسترن ایفا می‌کند. شایعه «حرام‌زاده» بودن او از همان بدو تولد، هویتی تحمیلی و شرم‌آور را به او القا می‌کند که نه تنها موجب طرد شدنش از سوی جامعه محلی می‌شود، بلکه حس بیگانگی و بی‌ارزشی را در درونش نهادینه می‌کند. این برچسب‌ها که به‌طور مداوم در فضای بسته محله تکرار می‌شود، او را از نظر اجتماعی منزوی می‌کند و احساس امنیت و تعلق‌خاطر را از او می‌گیرد. برای همین هم نسترن برای رهایی از این هویت تحمیلی، چاره‌ای جز نابودی کامل گذشته‌اش و ساختن هویتی جدید ندارد. برای او و در زندگی او، این تنها راه برای رهایی از بار سنگین قضاوت‌های جمعی‌ست.

جامعه طبقاتی و کالایی شدن بدن زن

رمان «باغ عروسک» به وضوح نشان می‌دهد که چگونه بدن زن در جامعه‌ای طبقاتی به یک کالا تبدیل می‌شود. بدن مولود/بانو (مادر نسترن) در طول داستان همواره به عنوان ابزاری برای مبادله اقتصادی و اجتماعی عمل می‌کند - از ازدواج تحمیلی او با ابراهیم حمال تا رابطه خودش با پرویز (پسر خانواده زرتاج) که در ازای امنیت اقتصادی، مهریه و جایگاه اجتماعی، از بدن او بهره‌کشی می‌شود.حتی زیبایی او در قالب نسترن جدید نیز به سرمایه‌ای تبدیل می‌شود که از طریق آرایشگری و فریب، امکان صعود اجتماعی را فراهم می‌‌کند. این کالایی شدن، بدن زن را از هویت انسانی خود تهی کرده و به ابزاری برای تحقق منافع مردان و نظام سرمایه‌داری پدرسالار تبدیل می‌کند.

جامعه طبقاتی در این رمان بستری برای بازتولید این روابط استثماری‌ست. تحقیر بانو به دلیل تعلق به طبقه فرودست (دختر حمال) توسط خانواده زرتاج که نماینده بورژوازی سنتی هستند، به وضوح نشان می‌دهد که چگونه طبقه اجتماعی بر سرنوشت افراد تأثیر می‌گذارد. نسترن برای شکستن این چرخه استثمار، ناگزیر می‌شود خود از ابزارهای سرمایه‌داری (ثروت، مالکیت، نمایش ظواهر) استفاده کند، اما در این فرآیند، خود نیز ناخواسته به بازتولید منطق کالایی شدن بدن ادامه می‌دهد. این تناقض، تراژدی مدرن زن در جامعه‌ای طبقاتی را به تصویر می‌کشد.

نسترن برای رهایی از چارچوب‌های ستمگرانه، ناچار می‌شود خود را به ابزارهای همان سیستم مسلط مجهز کند: او از ثروت (بخوان: سرمایه‌داری) ، جادو (بخوان: قدرتی که خود ریشه در سنت دارد) و فریب (بخوان: بازتولید رابطه‌ی قدرت) استفاده می‌کند تا خود را از درماندگی رهایی دهد (بخوان: به قدرت برسد). این همان نقطه‌ی تراژیک رمان است: آیا می‌توان با استفاده از ابزارهای سیستم ستمگر، به راستی از آن رها شد؟

پایان رمان به این پرسش پاسخ می‌دهد: رهایی نسترن نه در انتقام کامل و نه در انباشت ثروت، که در انتقال قدرت به نسل بعد (فریده) و تشکیل اتحادی زنانه تحقق می‌یابد. اینجاست که رمان از یک داستان انتقام فراتر رفته و به بیانیه‌ای درباره‌ی اهمیت همبستگی و تداوم مبارزه‌ی جمعی تبدیل می‌شود. عروسک، که در ابتدا نماد انزوا بود، در پایان به نشانه‌ای از پیوند قدرت زنانه بدل می‌شود. بنابراین، «باغ عروسک» مریم سجادین نه تنها نقدی بر ساختارهای ستم است، بلکه تأملی است بر این که رهایی حقیقی نه در نابودی دیگران، که در آفرینش جامعه‌ای جدید و همبسته ریشه دارد.

در پایان به جاست که از نشر مهری در لندن برای انتشار چنین آثار سانسورگریز و به یادماندنی تقدیر کنیم.

یاد و خاطره مژده سجادین گرامی باد. او نویسنده‌ای بود خوش‌آتیه که بسیار زود ما را گذاشت و رفت.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.